Top latest Five داستان های واقعی Urban news
Top latest Five داستان های واقعی Urban news
Blog Article
۱۳ نوامبر بود که این جوان ۲۳ ساله حوالی ساعت ۳:۱۵ بامداد از خواب بیدار شد. دفیو به طور سیستماتیک به هر یک از چهار خواهر و برادر خود (یکی در سن ۹ سالگی) یکبار و به هر دو والدینش دو بار شلیک کرد؛ سپس به باری در آن نزدیکی فرار کرد و ادعا نمود که یک اوباش محلی خانوادهاش را به قتل رسانده است.
بااینحال، حتی قبل از بردهداری آمریکایی، این ملک در بالای یک قبرستان هندی ساخته شده بود (که ظاهراً قرنها بعد، این موضوع منجر به مشاهده روح یک زن بومی آمریکایی در بالاخانه شد).
هنگامی که آنها یک کشیش را برای برکت دادن به خانه فراخواندند، او ظاهراً صدایی شنید که میگفت: «برو بیرون!»
داستان
میهمانان در اوایل سال ۲۰۱۳ ناگهان چنان فشار کم آب را تجربه کردند که مدیریت هتل بهسرعت زیرساختهایشان را بررسی کرد.
مادرش در حالی که عروسک دلقک رو از قفسه پایین میاورد و اونو به پیشخوان میبرد، گفت: “پس اشکالی نداره“.
او یک اتاق در طبقه آخر اجاره کرد. جک اونتروگر، قاتل سریالی اتریشی نیز مدت کوتاهی در هتل سیسیل زندگی کرد.
او گفت: «فکر میکردم از حال میروم. مادرم با صدایی که مال خودش نبود و به زبانی که مربوط به این دنیا نبود شروع به صحبت کرد. صندلی او معلق شد و او را در اتاق پرتاب کردند.
رامین پاسخ داد: «مدتی هست که خودم هم به این نتیجه رسیدهام که باید در همان زمان به هر قیمتی شده نمیگذاشتم این ازدواج صورت گیرد و الان هم خودم پشیمانم و هم برای نازنین ناراحتم اما به هر صورت الان به دنبال کمک هستیم تا بتوانیم از هم جدا شویم.»
این داستان واقعی ارواح میگوید که ظاهراً او سعی میکرد با ارواح خوب تماس بگیرد تا با آنها در مورد بهترین روش دلجویی از ارواحی که او را تعقیب میکردند، مشورت کند.
همچنین شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نینیسایت نیز میباشید. ثبت
کارولین و راجر پرون و پنج دخترشان تقریباً بلافاصله متوجه اتفاقات عجیب و داستان واقعی ارواح شدند. بسیار عجیب است که آنها به مدت نه سال در آنجا به زندگی خود ادامه دادند.
پیرمرد در حالیکـه بـه زحمت، با دست لرزانش دکمه پیراهنش را میبست، با صدایی نحیف ولی همراه با غرور خاصی جواب داد: هیچوقت بـه این خوبی نبودم.
» این نوارها آنقدر خوب و قانعکننده تهیه شده بودند که صدها نفر از میدانهای نبرد متواری شدند و به کوهستان پناه بردند. البته تمام سربازان ویتنامی فریب آمریکاییها را نخوردند. اما در هر دو حالت این عملیات روانی تأثیرگذار بود. چراکه سربازان باقیمانده نیز با خشم به سمت این اصوات وهمآور شلیک میکردند تا در کسری از ثانیه خود زیر آماج گلولههای دشمن قرار گیرند.
در نهایت هم یکی از خوانندگانمان با دفتر مجله تماس گرفت و داستان زندگی خود را برایمان تعریف کرد. شما هم این داستان را بخوانید و او را راهنمایی کنید. اگر زندگی خودتان هم داستانی عجیب است حتما با ما تماس بگیرید تا در شماره بعد داستان شما زینتبخش این صفحات باشد.